شاینا گلیشاینا گلی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره

لوبیای کوچولوی زمستونی

آينا دامپولي

دخترم شاينا يا به قول خودش آينا دو روز پيش واكسن ١٨ ماهگيش رو زد بچه م  خيلي دردش آمد اي كاش  ني ني ها واكسن زده دنيا مي اومدن آخه گناه دارن خيلي كوچولو و ظريفن ولي خوب حداقل اين دلخوشي رو دارم كه  ديگه واكسن تعطيل هورااااااا. شاينا اين دو روز رو تب داشت پاش از ديروز خيلي درد ميكنه و ورم كرده دست ميزاره روش ميگه درد درد به قول خودش دامپول زده بعدشم ميخنده ديگه خنده براي چي نميدونم. به هر حال اينم خدارو شكر گذشت و راحت شديم ازين به بعد عشق است و كيف و حال البته اگر اين حساسيت و جوشهاي بدنت ول كنن و تشريفونو ببرن فعلا كه هستن . 
14 مرداد 1393

خدارو شكر شاينا خانوم به خيرو خوشي يكسال و نيمه شد

نميدونم چرا براي هجده ماهگي شاينا خيلي ذوق داشتم حتي از يكساله شدنش هم بيشتر واقعا چرا؟  دختر شيرينم كه هر روز داره شيرينتر از روز قبل ميشه كلي بزرگ شده كلي تغيير كرده شيطون و با مزه و خوش خنده و بد گريه و مهربون و دوست حيوانات دورت بگردم شيرينم عسلم  تولد هجده ماهگيت مبارك .  پ.ن: براي واكسن هجده ماهگي بسي استرس دارم دست خودم نيست هر چي با خودم  كلنجار ميرم فايده نداره كه بابا در روز هزاران نيني رو واكسن ميزنن و هيچ جورم نميشه جلوي دردش و گرفت .
8 مرداد 1393

سفرنامه بلغارستان با شاينا (آينا)

سلام گل دخترم امروز بالاخره فرصت كردم در مورد سفرمون به بلغارستان بنويسم روز ١٢ تير پنجشنبه تاريخ رفتمون بود پرواز ساعت ١٠/٥ صبح بود به خاطر بي موقع بيدار شدنت يه كم اذيت شدي ولي تو پرواز تلافي كردي و حسابي خوابيدي در كل اذيت نكردي ولي وقتي رسيديم به ساعت اونجا ٢ بود شما هم گرسنه بودي هم خسته البته من و بابا هم همينطور مشكل مادر بيچار ه ت از همينجا شروع شد كه شما غذارو دوست نداشتي مدل به مدل غذارو امتحان كردم ولي متاسفانه همه رو بيرون دادي من تازه فهميدم واي بر من يك هفته..... خلاصه اتاقمون و تحويل گرفتيم و لالالاااااااا . عصرم سه تايي رفتيم بيرون تو امتاد ساحل مغازه هاي جالبي بود كلا جو خاصي داشت تا يه مسيري رفتيم و برگشتيم براي شمام پيتزا ...
1 مرداد 1393
1